محمود گبرلو در یادداشتی خطاب به رییس جدید سازمان سینمایی نوشت: «رفتار مدیریتی به شکل گذشته دیگر کاربردی و موثر نیست! باید روش نوینی را جایگزین روشهای قدیمی کرد. جایگاه وزارت ارشاد و یا سازمان سینمایی باید جایگاه تعامل و همدلی باشد نه تهاجمی».
محمود گبرلو در یادداشتی برای انتصاب رائد فریدزاده در سازمان سینمایی کشور، به موانع و مواردی که او باید به آنها توجه کند، اشاره کرده است.
گبرلو در یادداشت خود آورده است:
«اکثر سینماگران و یا حتی اکثر جریانات سیاسی و جناحی – چه اصولگرا و چه اصلاح طلب قدیم و جدید – که طی سالهای گذشته حساسیت روی سینما داشتند و بدون استثنا، نسبت به انتصابات و تولید فیلمها موضعگیری میکردند، انتظار داشتند فردی در راس سینمای ایران قرار گیرد که پیشینه قابل تامل و قابل تحلیل داشته باشد اما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با یک انتصاب متفاوت، سوالات زیادی را در ذهنها ایجاد کرد که به نظر میرسد تحلیل و ارزیابی این انتصاب تعجببرانگیز، نیاز به شناخت و تحلیل درست از واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی موجود جامعه و بخصوص سینمای ایران و شیوه مدیریتی قدیم و جدید دارد.
“فرید زاده” اگرچه چند سال سابقه اجرایی در امور بینالملل سینما دارد اما با بررسی ابعاد شخصیتی او بعنوان نسل جدیدی از مدیران جوان رشد یافته در چارچوب جمهوری اسلامی و نیاز امروز سینمای ایران، میتوان گفت زمانی موفقیت او چشمگیر و قابل اعتنا و تقدیر خواهد بود که قبل از سابقه مدیریتی، شناخت و ارایه پیشنهادهای جدید و نوآورانه برای شرایط امروز سینمای ایران و نگاه مدیریتی نظام جمهوری اسلامی ایران در او و تیم کاریاش وجود داشته باشد. فریدزاده باید بداند دنیای سینما، دنیای بیرحمی است خیلیها با پیشینه خوش آمدند اما با بدنامی رفتند!
نزدیک به 50 سال مدیران مختلف (متعهد و انقلابی و نیمه متعهد و انقلابی!) در راس سینمای ایران قرار گرفتند و هر کدام مهارت و تخصص مدیریتی را در پیشبرد مبانی “سینمای ایران در جهموری اسلامی” ارایه دادند؛ از مهدی کلهر که شناخت وسیعی از فقه داشت تا محمدرضا جعفریجلوه که منش عارفانهاش کمک حال سینمای ایران بود تا مرحوم سیفالله داد که شیوه اجرایی نوینی را در سینما پایهگذاری کرد و جواد شمقدری که نگاهش همیشه قابل تامل بوده اما مبنای ایدئولوژیاش در روش اجرایی و مدیریتیاش مثل تثبیت قانونی خانه سینما مفید و موثر نبود، حتی محمد خزاعی که که اهل تعامل و گفتوگو و همدلی بود و انصافا در رونق بخشی اقتصاد سینمای ایران البته برای عدهای از اهالی آن گام مثبتی برداشت.
باید تاکید کرد که هر کدام از مدیران گذشته، ضمن موفقیتهایی در جایگاه خود، نتوانستند رضایت نسبی بین سینماگران و تماشاگران و توقعات و انتظارات جناحهای سیاسی فراهم آورند و همیشه فضای مناقشه و جدل مهیا بود و الان پس از گذشت بیش از 40 سال فضای سینمای ایران فضای مطلوب و مورد پسندی نیست!
از سوی دیگر دنیای سینما در جهان امروز بسیار متفاوت و مترقیتر شده تا آنجا که هیچ سیستم نظارتی در دنیا نمیتواند ادعا کند کنترل 100 درصدی روی آن دارد و خروجی سینما، همهی آنچیزی خواهد بود که تایید میکند!
تماشاگر هم دیگر تماشاگر قدیم نیست، چون به واسطه قدرت فضای مجازی و دسترسی آسان به فیلمهای روز جهان، در وهله اول سینما را یک سرگرمی میداند و هر فیلمی که نیاز داشته باشد ظرف چند دقیقه دانلود کرده و میبیند و نکته مهمتر اینکه، از مضامین فیلم، نکاتی را درک میکند که خلاف دیدگاه مفسرین ایدئولوژیک برخی جریانات و جناحهای سیاسی و عقیدتی _حتی همسوی او _ از فیلم است!
اقتصاد؛ حرف اول تولید فیلم
مبنای تولید فیلم در جهان امروز در وهله اول، بر بستر اقتصاد تنظیم شده است. سینماگر میداند قبل از شروع یک اثر باید بسترهای درآمدزاییاش را پیشبینی کند در غیر اینصورت ایدهاش تبدیل به فیلم نخواهد شد مگر آنکه اثرش با حمایت و بودجه حاکمیتی بدون توجه به تنظیم اقتصادی ساخته شده باشد که بحث مهم و حایز اهمیت است. اما فعلا شرایط به گونهای دیگر رغم خورده است. به طور مثال در دورهای فیلمسازی در سطح شهر با ابزارهای بزرگ و سنگین و بسیار سخت تولید میشد، در دید همگان هم بود و قابل کنترل!! یا نمایش فیلمها آن هم در بستهبندی حلقههای بزرگ انجام میشد که براحتی قابل نظارت، کنترل و سانسور بود اما امروز با تکنولوژیهای مدرن، بهراحتی در یک فضای بزرگ سرپوشیده، بیسروصدا، فیلمهای عظیم تولید و آماده میشود و از طریق اینترنت و یا ابزارهای کوچک به اندازه سطح یک ناخن دست، به سراسر جهان منتقل میشود. نمونهاش فیلمهایی که گاها مجوز رسمی برای تولید دریافت میکنند اما اثری که ساخته میشود با مصوبه متفاوت است و در نهایت نیز فیلم در سطح جهانی در حال نمایش است و درآمد قابل توجهی دارد که شاید فیلمساز دیگر اصلا احساس نیاز به نمایش عمومی در ایران نکند! پس از آن هم فیلم احتمالا به زودی از طریق اینترنت در اختیار همگان قرار میگیرد.
یا مورد دیگر موضوع ممنوعالکار کردن برخی هنرپیشههاست که بدلیل همین ممنوعیتها، بعضی از آنها سر از فیلمهای زیرزمینی درآوردند، تا آنجا که تعداد فیلمهای زیرزمینی بیش از تعداد فیلمهای شرکتکننده در جشنواره فیلم فجر شده است!
و یا همین جشنواره فیلم فجر که در دورهای، برای فیلمساز اعتبار محسوب میشد اما الان به اندازه قبل اهمیت ندارد یا احساس نیاز نمیکند. و یا عدم استفاده مطلوب از نهادهای صنفی مثل خانه سینما که بدلیل همین روشهای غلط مدیریتی، از ریل منطقی یک نهاد صنفی خارج شده است. شاید آخرین موردی که بتوان آن را به عنوان یک مورد مطالعاتی درباره وضعیت فعلی سینمای ایران مورد بررسی قرار داد، انصراف و اعتراض و تعداد اندکی از فیلمسازان از جشنواره و معادلات سینمایی معمول پس از رخدادهای دو سال قبل بود که چنان بحرانی را ایجاد کرد و رسما همه معادلات همدلی را به رویارویی تبدیل کرد. نمونه عینیتر این رویارویی را میتوان در ماجراهای فیلم «برادران لیلا» دید که علیرغم همه خط و نشانهایی که کشیده شد، فیلم به جشنوارهها رفت و هم اکنون براحتی از طریق اینترنت در دسترس است! یعنی همهی آن هیاهوها برای هیچ بود!
این نمونهها نشان میدهد رفتار مدیریتی به شکل گذشته، دیگر کاربردی و موثر نیست و شاهد کاهش ضریب نفوذ سیستم دولتی در بدنه سینما هستیم. پس باید روش نوینی را جایگزین روشهای قدیمی کرد. در این روش جدید حاکمیتی و در شرایط سخت سیاسی، جایگاه وزارت ارشاد و یا سازمان سینمایی باید جایگاه تعامل و همدلی باشد نه تهاجمی، تخریب، ممنوعیت و توقیف! نباید با انتخاب تیم ضعیف و ادامه روشهای مدیریتی ناکارآمد که متعلق به اقتضاعات دهههای گذشته است، به استراتژی حاکمیتی آسیب زد. یادمان باشد که همین برخورد باعث شد که تعداد زیادی از سینماگران متفکر نیستند که مدافع عملکرد دولت سیزدهم در عرصه فرهنگی باشند.
تغییر روش حاکمیتی در سینما، یک ضرورت است
همه مسایل ذکر شده، دلیل رها کردن این قدرت جهانی توسط مدیران و حاکمان در هیچ نظامی؛ حتی نظام ج.ا.ا نیست. در واقع تغییر روش مدیریتی و نگاه حاکمیتی به سینما بر اساس نیاز و موقعیت امروز، مورد بحث است؛ نه کنار گذاشتن استراتژی اصولی و زیربنایی که رهبران انقلاب اسلامی با تاکید بر آن، سینما را “قدرت برتر” میدانند. باید تاکید کرد که اگر حاکمیت پس از انقلاب اسلامی تمایلی به سینما نداشت، دلیلی بر این همه تولید فیلم و پرورش نیروی انسانی نبود و در ابعاد جهانی به این سینمای پس از انقلاب افتخار نمیکرد، بلکه نکته مهم، تغییر نگرش و تدبیر مدیریتی به موقع بر اساس نیاز و موقعیت امروز جامعه است یعنی تغییر نگرش عزتمندانه نه منفعلانه!!
جهانیان با هر ایدئولوژی و عقیدهای به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه موفقیت برای حضور موثر حاکمیت در سینما، ایجاد بستر تعامل و گفتوگو بجای حذف و سانسور و فراهم آوردن بستر حمایت از تولید فاخر و مطلوب برای توسعه و رشد جامعه است. در این مسیر، سیستم حاکمیتی سینمای ایران نیز نمیتواند از این رفتار مدیریتی که مبنای منطقی و عقلانی دارد عقب بماند.
با این توصیف، انتخاب فردی که آگاهی و سواد جهانی نسبت به موقعیت جهانی انقلاب اسلامی ایران و سینمای ایران و جهان دارد، با توجه به اینکه نسبت تعهد و ایمانش به نظام و ایران اثبات شده و عملکرد و پیشینهاش نشان داده اهل گفتوگو و تعامل و منطق است، میتواند وجوه مثبتی نیز به همراه داشته باشد .
باید تاکید کرد که انتقاد به شیوه احتمالی مدیریت اجرایی او بخاطر عدم سابقه موثر، و یا عدم شناخت از درون سینماگران بجا و درست است، اما شیوه مدیریت مدرن، تاکید بر”گروه همکاران قوی و کارآمد” دارد. امیدوار باشیم فریدزاده این نقیصه را با انتخاب گروه قوی برطرف کند. پس از آن میتوان نسبت به عملکردش نگاه انتقادی یا معترضانه داشت.
به شخصه پیشبینی میکنم شخصیت فریدزاده، همچون نسل جوان دانای امروز، به گونهای است که نمیتوان با پیش داوری به سراغ او رفت! اگر او راه گفتوگو و اقناع را یاد گرفته باشد، و از مطالعات دقیق و مبناییاش استفاده کند، میتواند در سینمای امروز موفقیتهایی به دست آورد و ایدههایی ارایه دهد که شیوه مدیریتی سینمای ایران را از بنبست نجات دهد؛ شیوهای که با سلایق برخی سینماگران و مدیران و یا برخی جریانات سیاسی بخصوص کسانی که ایدههایی را پایهگذاری کردند و هم اکنون پس از انتخابات، سکوت اختیار کرده تا ببینید کجا شرایط اعتراض و انتقاد فراهم است، ناسازگار باشد!
به نظر میرسد باید قدری تحمل کرد و واقعبینانه و خیرخواهانه فرصت داد دولت چهاردهم استقرار لازم را پیدا کرده و منتظر بمانیم برنامههای کاربردیاش را برای سینما ارایه دهد، سپس دلسوزانه انتقاد کرد.
انتهای پیام