یک ناشر و روزنامهنگار با پرداختن به چند و چون حضور ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، درباره ضرورت حضور ایران در این رویداد جهانی نشر گفت.
حمید نورشمسی، ناشر، نویسنده، کتابفروش و روزنامهنگار، درباره غیبت ایران در نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت یادداشتی با عنوان «باید به جاده جهانی نشر بازگردیم!» نوشته و برای انتشار در اختیار روزهای طلایی قرار داده است. در متن این یادداشت آمده است: «نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت این روزها در حال برگزاری است. بزرگترین و شاید بتوان گفت کاملترین و کاربردیترین نمایشگاه کتاب در جهان که عصاره یک سال فعالیت تمامی ناشران مطرح و در حال تلاش برای مطرح شدن و نیز ناشران و موسسات نشر و وابسته که به دنبال بازاریابی و کشف بازارهای تازه برای خود هستند، در آن حضور دارند. این حضور به طور عمده هدفمند، چابک و با برنامهریزی منظم و دقیق به منظور برگزاری دیدارهای کاری و یا ارائه تولیدات و حتی برگزاری نشستهای خبری و فرهنگی حاشیهای است و جالب اینکه این رویداد طبق روال هر ساله در تاریخی معین و در مکانی معین و با برنامههای معین برگزار میشود و البته هر سال بخشی تازه به عنوان اتفاقات در پیش روی جهان نشر و کتاب نیز به آن افزوده میشود.
طی سالهای دهه نود و در اقدامی که موسسه نمایشگاههای فرهنگی و شخص سید عباس صالحی که در آن زمان معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، ناشران ایرانی طی چند سال و در قالب غرفه متمرکز ایران در رویدادهای تراز اول نشر جهان حضور پیدا کردند.
درباره چند و چون این حضور و آنچه بخش دولتی سامان دهنده به آن به عنوان گزارش و نمایشی از نشر ایران سعی در ارائه آن داشت طی سال های برگزاری این رویداد نظرات مختلفی ارائه شد. از بیبرنامه بودن برای معرفی نویسندگان و نشر ایران تا انجام برنامههای نامرتبط. از ناتوانی ناشران برای ارتباط با همکاران غیر ایران و بازارسازی برای خود تا شرکت نکردن بخش زیادی از ناشران مطرح ایران در این رویداد به دلیل عدم کشف و استحصال منفعت از این حضور در چنین رویدادی در کوتاه مدت و بلند مدت. در مقابل بستر سازی برای حضور ناشران و اهالی رسانه و آژانسهای ادبی ایرانی در این رویداد و نیز تلاش برای مطرح کردن ادبیات معاصر ایران پس از انقلاب اسلامی و نیز دورخیز برای معرفی نویسندگان ایرانی در مجامع جهانی در زمره نظراتی بود که نتایج این رویکرد برشمرده میشد. وجه اشتراک تمام نظرات موافق و مخالف اما بر این استوار بود که تداوم حضور در این رویداد و رویدادهای مشابه برای پیدا کردن مسیری استاندارد برای حرکت در جاده جهانی نشر ایران بسیار حیاتی و مایه تبدیل آن از یک صنعت دست چندم فرهنگی و نیاز به حمایت به یک اتفاق جهانی و تاثیرگذار و البته درآمدزا است و میتواند همانند صنعت سینما دریچههایی تازه از ایران به روی جهانیان بازکند.
درباره مدل حضور و انتخاب ناشران ایرانی در این غرفه ملی ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت و رویدادهایی مانند نمایشگاه بولونیا و حتی پاریس و لندن طی سالهای برپایی آن، میتوان مطالب مختلفی را در قالب گفتگوهای مطبوعاتی و…. یافت که عمده آن به اتفاق روی داده و چند و چون برنامهریزی برای آن و عدم درک صحیح موقعیت رویداد بود و صداالبته این دست نقدها جز تیره نشان دادن راه کارکردی دیگر نداشت و راه حلی ارائه نمیداد و به اعتقاد نگارنده از اساس کشف راهحل چنان پچیده هم نبوده است چون صورت مساله چندان پیچیده نیست.
از یک منظر حضور در این رویدادها برای ناشران ایرانی محلی برای کشف و لمس تجربیات تازه، مولفان و ناشران و فعالان فرهنگی تازه و نیز آشنایی با مدل اندیشه و تولید محصول برای درک آن اندیشه، تولید کتاب و موضوعاتی از این دست بود. اتفاقی که با برنامهریزی و حضور هدفمند در این رویداد قابل احصا بوده و هست. منظور هدفمندی ترسیم هدفی ملموس در مقیاس کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، و برنامهریزی عملی برای رسیدن به آن است.
با این همه مدیریت برگزاری این رویداد در بخش دولتی به دلیل بیش از اندازه گرفتار شدن در اجرای برنامههای جاری و تبلیغاتی و نداشتن چنین استراتژیهایی، نگاهی برای حرکت دادن ناشران و فعالان فرهنگی برای ترسیم چنین رویکردی در این رویدادها نداشت و حاصل آن سردرگمی و گاهی سرگردانی حاضران ایرانی در این رویداد و عدم بهرهمندی صد در صدی از آن بود تا جایی که در چند دوره حضور نویسندگان ایرانی برگزیده جایزه ادبی جلال در این دست رویدادها، حتی برنامهای برای معرفی و یا یک سخنرانی دانشگاهی و یا مصاحبه مطبوعاتی و یا تبلیغات برای این اتفاق هم شکل نگرفت و این درست اتفاقی بود که درباره کشورهای همسایه و رقیب ایران در این دست رویدادها در حال شکلگیری بوده و هست.
از منظر دیگر حضور ایرانیان در بازار خرید و فروش حق رایت کتاب در چنین رویدادهایی به دلیل عضویت نداشتن ایران در کنواسیون های مربوط و اصرار به عضویت نداشتن و نیز اعتقاد نداشتن ناشران ایرانی به این موضوع معمولا کم رنگ بوده است. در چنین رویکردی شانس فروش حق رایت آثار تالیفی ایرانی نیز به تناسب کم شده و در نهایت سهم نشر ایران در بازار جهانی فروش رایت در این رویدادها کاهش مییافت. در نتیجه هزینه کرد برای چنین اتفاقی در قالب حضور در نمایشگاه نیاز به کشف و اعمال راهکارهای تازهای از جمله اعتقاد و رجوع به آژانسهای ادبی داشت که حضور آنها نیز در این رویدادها خود قصه ای دراز دامن داشته و دارد و صد البته بخش سیاستگذار دولتی خود را صاحب مسئولیتی در این زمینه نمیداند. این موضوع به خودی خود امری ناپسند نیست اما سیاستگذار و جاده ساز برای چنین اتفاقاتی که میتواند مسیر نشر کشور را در این طریق هموار سازد همان بخش دولتی است.
همه این موارد دست مایه علت و عللی شد که بدنه مدیریت دولتی نشر به بهانههای مختلف که مهمترینش عدم تأمین هزینه و احساس نیاز به حضور در این متا رویدادهای جهانی بود و البته برخی سنگاندازیهای برگزارکنندگان این رویدادها؛ راه خود را از حضور در این دست اتفاقات به رویدادهای محلی و منطقهای و کوچک تغییر دهد که به طور مشخص درباره این رویکرد تازه و کارکرد آن و نیز تاثیرگذاری احتمالی آن ماحصل دندانگیری چه برای افکار عمومی و چه برای بدنه نشر منتشر نشده است.
مهمترین دلیل برای این اتفاق را شاید بتوان در تغییر نگاه و رویکرد حضور از منظور اجرا و برگزاری و فلسفه یافتن حضور دانست. در واقع حضور پرنقش و قابل انتقاد قبلی در مقیاسی کوتاه و ناقص در حضور ایران در رویدادهای کوچک محلی و منطقهای خلاصه شد که به طبع در آنها نیز در به همان پاشنه میچرخد و چیزی دست نشر ایران را نمیگیرد.
باید یادگرفت حضور در این رویدادها مهم و در عین حال دارای اصول و قواعدی است. مانند یک مسابقه ورزشی که هر کس نمیتواند به میل و اراده خود درباره چند و چون حضور و انجامش اقدام کند. این اولین گام برای بازیابی جایگاه ایران در رویدادهای فرهنگی بزرگ جهانی است و پس از آن مساله حیاتی بازتعریف چیستی و چرایی حضور و در نهایت برنامه ریزی برای آن است. دور شدن نشر ایران و نام ایران از این دست رویدادهای جهانی که طی سالهای اخیر در حال رقم خوردن است و بی توجهی به نیاز فرهنگی کشور به حضور در مجامع جهانی از منظر قلم و ادبیات، ترکها و زخمهای گاه غیرقابل جبران و دردناکی به جریان فرهنگی ایران و ادبیات و صاحبانش در جغرافیا و زیست بوم ایران معاصر زده است که باید برای شناخت و درمان آن فکری کرد.
برگزاری منظم و مجدد نمایشگاه کتاب فرانکفورت حتی چه از منظر تولید محتوای رسانهای و پوشش خبری برای عرضه رویداد، چه از منظر کم و کیف حضور ناشرانی از سراسر جهان در آن و سازماندهی آن و چه از منظر برگزاری رویدادهای فرهنگی حاشیهای بار دیگر تلنگری به ماست که نه تنها عزمی برای اصلاح بیراهه رفته شده را نداریم بلکه بر آن اصرار هم میورزیم. نه تنها عزمی برای درس گرفتن از تجربه کار تمیز و صحیح حرفهای در بازار نشر نداریم بلکه برای روش های خود توجیه تراشی می کنیم.
شکی نیست غیبت در این دست رویدادها یعنی تلاش ناخواسته و یا نادانسته برای فراموشی فرهنگ ایران در عرصه جهان؛ و این یعنی ناشناخته ماندن اندیشه و قلم و نگاه و دریچه و منظر زیستی ایرانی.
در پایان پیشنهاد میکنم به عنوان یک رویکرد تازه، بخشی پژوهشی در ساختار موسسه خانه کتاب در برنامهای دقیق به بررسی و آسیب شناسی دقیق و علمی حضور ایران در مجامع جهانی و بزرگ نشر در جهان بپردازد و در نهایت به تدوین استراتژی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برای نشر ایران به منظور قدم زدن در جاده جهانی پرداخته و این استراتژی دستمایه برنامهریزی و اجرای روند و رویکردهای تازهای در این مسیر قرار بگیرد.»
انتهای پیام