اسلایدفرهنگی

چند پلان از نمایشگاه کتاب

حیاط مصلّی بگی‌نگی شلوغ است. جمعیت از ورودی دو مترو شهید بهشتی و مصلّی به‌سمت شبستان‌ پیاده راه می‌روند. غرفه‌های محصولات فرهنگیِ مستقر در حیاط همهمه خودش را دارد و صدای موزیک «سلام فرمانده» از نقطه‌نقطه نمایشگاه به گوش می‌رسد. فارغ از اعلان‌های گاه‌وبی‌گاه اپراتورِ نمایشگاه، در غرفه‌های ناشران آموزشی هیاهوی دیگری به‌پاست؛ از وُله‌های تبلیغاتی گرفته تا کسانی‌که تراکت تبلیغاتی پخش می‌کنند.

به گزارش روزهای طلایی، در نمایشگاه کتاب همه‌جور آدم با تیپ و قیافه‌های متفاوت دیده می‌شود؛ از ناشران کُت‌وشلوارپوش‌ کتاب‌های «توسعه سرمایه» و «افزایش موفقیت» گرفته تا دانش‌آموزان مقاطع مختلف در یونیفرم‌های مدرسه.

شور و اشتیاق شاید زیاد باشد، اما دست‌ها اغلب خالی است. دیگر از کیسه‌های پُروپیمانِ کتاب و ده‌ها تراکت بزرگ و کوچک خبری نیست. اکثراً می‌آیند تا سری زده ‌باشند و به‌مددِ تخفیف‌ نمایشگاه، یکی یا دوتا، نهایتاً سه‌تا کتاب بگیرند و بروند. یکی از ناشران به زبانِ خودمانی می‌گوید: «مردم تا قیمت‌ها را می‌بینند، فرار می‌کنند! حق هم دارند؛ کتابی‌ که تا دیروز فرضاً ۶۰ هزار تومان قیمت داشت، امروز بیش از ۱۲۰ هزار تومان آب می‌خورد!» اکثراً از این وضعیت می‌نالند. «قیمت‌ها» بی‌محابا بر پیکرِ نشر می‌تازد و «کتاب» این یارِ مهربانِ گران، در این عرصه بی‌دفاع‌ترین‌ است. البته مسئولان نمایشگاه بر فروش در بخش مجازی نمایشگاه کتاب تاکید دارند.

چندین پسرِ نوجوان روی پلکانِ کوتاه جلو سالن اصلی ناشران عمومی نشسته‌اند. دور هم بستنی می‌خورند و گرم صحبت‌اند. از همدان آمده‌اند و قرار است سالِ دیگر کنکور بدهند. می‌گویند نتوانسته‌اند کتابی به‌جز کتاب‌های آموزشی و کمک‌آموزشی بگیرند، چراکه پول‌شان نرسیده. همین سه‌چهار کتاب کمک‌درسی هم برای‌شان نزدیک به ۵۰۰ هزار تومان آب خورده‌است!

کمی نزدیک آن‌ها دو خانم جوان نشسته‌اند. از لباس و گوشی‌های‌شان پیداست که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد. یکی‌ از آن‌ها ۲۵ سال سن دارد و طرفدارِ «کمیک‌بوک» است و می‌گوید توانسته در نمایشگاه یکی دوتا کتاب خریداری کند. و دیگری کتابی نخریده و معتقد است اگر از فروشگاه‌های اینترنتی کتاب بخرد یا کتاب الکترونیک بگیرد، برایش صرفه اقتصادی بیشتری دارد. هردو آمده‌اند تا سری بزنند و ببینند چه خبر است.

خانم و آقای مسنی نیز در همان حوالی زیرِ سایه نشسته‌اند. آن‌ها از گرمای هوا شکایت دارند و خانم سعی دارد با چادرش که خاکی شده، خودش را باد بزند. خودشان خریدی نکرده‌اند و به‌هوای دخترِشان که از قضا بیست‌واندی سال سن دارد، پابه‌پا به نمایشگاه کتاب آمده‌اند. خانم مسن می‌گوید از نمایشگاه راضی‌ست. این‌که ناشران مختلف همگی یک‌جا استقرار دارند و هرکس به‌ فراخورِ نیاز به غرفه موردنظرش مراجعه می‌کند، خوب است، اما باید فکری به حالِ قیمت‌ها کرد، چون با این تورّم، خرید برای کتاب‌خوان‌ها سخت می‌شود.

خانم دیگری تنها و بدون‌همراه در گوشه دیگری از حیاط نشسته و زانوبه‌بغل، آمدوشد افراد را تماشا می‌کند. از قضا روزنامه‌نگار است. می‌گوید: «ما دهه‌پنجاهی‌ها برای نمایشگاه شور و شوق عجیبی داشتیم، اما نمی‌دانم چرا دیگر این شور و شوق از بین رفته. انگار نه‌تنها در میانِ هم‌نسلی‌های من، بلکه میان جوان‌ترها هم دیگر این اشتیاق وجود ندارد». او آمده‌بوده تا چندین کتاب را که منبعِ کاری‌اش نیز هست از نمایشگاه بگیرد، اما از قیمت و سانسور ترسیده و ترجیح داده از کتابخانه قرض بگیرد. از افزایش و تراکم ناشرانی که فضاهای فکری مشابهی دارند، گله‌مند است و می‌گوید: «فضای نمایشگاه باید طوری باشد که طیف گسترده‌تری از عقاید و افکار را در بر بگیرد؛ نه این‌که فقط بعضی گرایش‌های خاص فکری بازار نشر را در دست بگیرند». سهم این روزنامه‌نگار از سفره نمایشگاه تنها یک مجموعه‌ داستان‌کوتاه بوده که آن را هم محضِ خالی نبودنِ عریضه خریداری کرده‌است.

نمایشگاه امسال که پس از دو دوره وقفه به خاطر همه‌گیری کرونا برگزار شد علی‌الظّاهر تفاوت چندانی با دوره‌های پیشین نداشت، ولی مهم‌ترین بخش آن حضور کم‌رنگ‌تر بازدیدکنندگان بود که البته در روزهای آخر هفته و به‌لطف افزایش ساعت بازدید رونق می‌گرفت. به جز دلایلی که برای این موضوع برمی‌شمرند از جمله «همه‌گیری کرونا» و «افزایش قیمت کتاب»، از گوشه و کنار، برخی زمزمه می‌کردند که جوان‌ترها و نوجوانان سرگرمی‌های جذّاب‌تری برای خود دست‌وپا کرده‌اند و دیگر حوصله و رغبتی به کتاب و کتاب‌خوانی ندارند. اما واقعیت این است که استقبال از بخش‌ کودک و نوجوانِ نمایشگاه، گویای حکایت دیگری بود. علی‌ای‌الحال، نمایشگاه حضوری کتاب تهران روزِ شنبه سی‌ویکم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ به پایان رسید و بخش مجازی هم دو روز دیگر در سامانه ketab.ir تمام می‌شود؛ حالا اهل قلم و ناشران می‌مانند و دنیای درون کتاب‌ها، به انتظارِ روزی که دیده و خوانده‌شوند.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا