اسلایدفرهنگی

تجربه‌ای بی‌خطر از مواجهه با شر!

مهدی رجبی معتقد است: کوکان و نوجوانان با خواندن داستان‌های ژانر حشت به نوعی خود را واکسینه می‌کنند، زیرا مواجه بی‌خطری با شر دارند.

این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با روزهای طلایی درباره گرایش کودکان به ژانر وحشت با توجه به کلیدواژه‌هایی مانند هیجان‌انگیز، ترسناک و وحشتناک که در عنوان‌ بسیاری از کتاب‌های منتشرشده برای نوجوانان دیده می‌شود، اظهار کرد: مسئله اصلی این است که ادبیات فارغ از ژانر باید کارکرد داشته باشد ، در واقع سوای این‌که از خواندن ادبیات لذت ببریم و سرگرم می‌شویم باید کارکردی برایمان داشته باشد، مخصوصا برای مخاطب کودک و نوجوان که دارد مراحل رشد جسمی، عاطفی، هیجانی و روانی را پشت‌سر می‌گذارد. از طرف دیگر روحیات و خلقیات نوجوانان به دلیل عدم تعادل هورمونی، خیلی سریع و زودگذر است، هویتشان مدام تغییر می‌کند و به همین دلیل به چیزی علاقه‌مند می‌شوند که آدرنالین خونشان را بالا ببرد، این هیجان می‌تواند ورزش باشد، مسابقات باشد، فیلم باشد و یا هرچیز دیگری، ژانر وحشت هم  برایشان همین حالت را دارد.

 او سپس گفت: ژانر وحشتی‌ که صرفا دارای صحنه‌های خشن باشد عملا  کارکردی ندارد، شاید کسی بخواند و ضربان قلبش بالا برود اما در نهایت می‌گوید «خب‌ که چی؟» و اگر مخاطب به «خب که چی برسد»، چیز بدی است و کارکردی ندارد اما اگر با روان‌کاوی کودک و نوجوان همراه شود، کتاب ماندگاری خواهد شد.

رجبی با بیان این‌که اصلی‌ترین مسئله در ادبیات وحشت، مسئله شر است، گفت: در جهان شر و بدی وجود دارد و در کنار آن نیروهایی هستند که با این بدی‌ها می‌جنگند و بر شر غلبه کرده و آرامش  برقرار می‌کنند. اگر نویسنده با سیر رشد و تکامل روان مخاطب خود آشنا باشد، مخاطبش با خواندن کتاب نمی‌گوید «خب که چی»، بلکه می‌گویید می‌دانم نیروهای شر وجود دارد و یک‌روزی این بدی و شر در زندگی من هم وارد می‌شود،  باید خودم را برای مبارزه با آن آماده کنم. در واقع این نوجوان به نوعی خود را واکسینه می‌کند و تجربه بی‌خطری از مواجه با شر دارد. این نوجوان نمی‌تواند واقعا با یکسری هیولا و اهریمن و یا هر چیز شیطانی در بیابان و جنگل و تاریکی بجنگند اما می‌تواند آن‌ را در کتاب تجربه کند، با قهرمان داستان همراه شود و ببیند چطور بر این نیروی شر غلبه کند و چطور تعادل روحی خود را به دست آورد.

 نویسنده «خواهران تاریک»، «بردیا و گولاخ‌ها» و «جنایتکار اعتراف می‌کند» افزود: نویسنده آشنا به خلقیات و روحیات بچه‌ها می‌تواند خیلی هوشمندانه بگوید قهرمان داستان من، این‌ها را تجربه کرده، این اتفاق‌ها برایش افتاد و در پایان به آرامش رسیده است، او نمی‌گوید این نیروی شر تو ر ا نابود می‌کند و چیزی از تو باقی نمی‌ماند، اگر نویسنده چنین چیزی بگوید مخاطب کودک و  نوجوان او به لحاظ روحی و روانی دچار یک ‌نوع اختلال می‌شود، با خود می‌گوید هرکاری بکنم در نهایت نابود می‌شوم، او دچار اضطراب و ترس مزمنی می‌شود که نمی‌تواند کاری انجام دهد. اگر نویسنده هوشمند عمل کند مخاطب با قهرمان همراه می‌شود، اتفاقات را پشت‌سر می‌گذارد، ترس را تجربه می‌کند اما در نهایت مثلا خانواده خود را بهتر می‌شناسد، یاد می‌گیرد دوستی‌هایش را  پایدار کند، متوجه شود محبت کردن و کمک کردن به آدم‌ها باارزش است، یا اگر آدم‌ها را رنج دهد و به سختی بیندازد ضدارزش و منفی است. در واقع نویسنده می‌تواند تمام ویژگی‌های انسانی و ارزشمند را در قالب داستان و مواجهه خیر و شر به شکلی عریان‌تر و هیجانی‌تر در ژانر وحشت مطرح کند که این موضوع می‌تواند به کودکان و نوجوانان کمک کند.

  او خاطرنشان کرد: اگر ادبیات وحشت کارکرد نداشته باشد، سودی نخواهد داشت و می‌شود فیلم‌های اسلشر که یک نفر می‌آید و با اره همه را می‌کشد و می‌رود، خب من مخاطب را عصبی می‌کند، ضربان قلبم را  بالا می‌برد اما در نهایت چیزی نصیبم نمی‌شود. یا مثال دیگری بزنم  شما اگر بخواهید ورزش کنید می‌دانید خسته می‌شوید یا ممکن است زمین بخورید و آسیب ببینید، ورزش خطرناک است اما در عین حال لذت‌بخش است و برای روحیه انسان خوب است. هدف که با ورزش دنبال می‌کنید، سلامتی است. ممکن است در مسیر با چیزهای خطرناک هم مواجه شوید اما نمی‌توانیم بگوییم ورزش نکنید و خطرناک است اما می‌توانید با احتیاط و زیر نظر مربی ورزش کنید. درباره کتاب هم همین است باید کتابی بخوانید که ارزش دارد.  همه این‌ها  یک‌ چارچوب دارند، اگر می‌خواهید کتاب هم بخوانید کتابی بخوانید که ارزش دارد، داستان‌های استفن کینگ این‌طور نیست که یکسری هیولا بیایند و آدم‌ها را از بین ببرند و تمام شود. بلکه در پایان درباره بحث فلسفی صحبت می‌کند. او زندگی و دیدگاه‌های آدم‌ها به زندگی و عشق را در قالب ترس قرار می‌دهد و دلهره ایجاد می‌کند.

نویسنده «اشباح جنگل سوخته» و «کنسرو غول» با بیان این‌که ژانر وحشت پیوند مستقیمی با الگوهای مذهبی دارد، گفت: بحث مواجهه نیروهای اهریمن و نیرهای خیر و شر در همه ادیان وجود دارد و ژانر وحشت در همه ادیان هست، اگر  نویسنده ریشه‌ها را نشناسد، اگر تاریخ و فلسفه نداند و اگر با اخلاقیات و الهیات آشنایی نداشته باشد، حاصل کارش چیز عمیقی نیست، چیزی قلابی و ضعیفی است که مخاطب بعد از خواندن آن را به کناری می‌گذارد.

 او درباره این‌که کتاب‌های ترجمه نسبت به کتاب‌ها تألیفی در حوه ژانر بیشتر است و به نظر می‌رسد ژانرنویسی در میان نویسندگان طرفدار زیادی ندارد، گفت: زمانی که می‌خواهم داستانی بنویسم به این فکر نمی‌کنم که ژانر باشد، بلکه احساس می‌کنم باید بنویسم و بعد از نوشتن متوجه می‌شوم در این قالب رفته است. در واقع تصمیم ندارم که بچه‌ها را بترسانم بلکه داستان خود به‌خود لحن و فضا را می‌گیرد. اگر کتاب‌های خارجی به نظر زیاد هستند به دلیل کارکرد داشتن آن‌هاست؛ البته در میان کتاب‌ها ترجمه کتاب‌های زرد هم هست، کتاب‌هایی دائما دارند دست و پا قطع می‌کنند و چیزی از خواندن کتاب عایدت نمی‌شود، کتاب‌های سطح بالا هم هست مثلا نیل گیمن در کتاب «اقیانوس انتهای جاده» درباره بلوغ عاطفی یک‌ نوجوان حرف می‌زند که در وضعیتی قرار گرفته که می‌خواهد خود و خانواده‌اش را بشناسد، می‌خواهد عشق  را بشناسد.

رجبی با بیان این‌که نوشتن برای نوجوانان به ویژه نوجوانان ایرانی دشوار است، توضیح داد: خواه و ناخواه محدویت‌هایی داریم که دست نویسنده‌ها را می‌بندد، اگر بخواهید قصه‌ای بگویید باید جوانب مختلف را لحاظ کنید و در نهایت از خیرش بگذرید و بگویید ولش کن خوب درنمی‌آید. ما عناصر ترسناک داریم و هیولاهایی که در ادبیات فولکلور هست مثلا آل و دوال‌پا را داریم که منشعب شده از«جن» هستند و  درباره پرداختن و نوشتن از جن یکسری خطوط مذهبی وجود دارد که خود من ترجیح می‌دهم، سراغش نروم زیرا وارد محدوده‌ای می‌شوید که دچار چالش می‌شوید، معمولا سعی می‌کنم از دیگر عناصر طبیعی که می‌تواند، هراس ایجاد کند استفاده کنم.

او در پایان با بیان این‌که با پیام دادن  و نصحیت‌ کردن در داستان مخالف است، گفت: نویسنده‌های ایرانی ، ادبیات را کارکردی کنند و مسائل را در قالب داستان بیان کنند ، البته نه این‌که نصیحت کنند بلکه به صورت غیرمستقیم بگویند و مخاطبان آن‌ها را از داستان دریافت کنند. نویسنده نباید داستانی بنویسد که آن‌قدر ترس داشته باشد که  مخاطب نتواند کاری بکند، زیرا اگر این فرد به بلوغ فکری برسد، انسان  نرمالی نمی‌شود. هدف فقط ترس نیست بلکه باید او را به کمال برسانیم، او در داستان خود را پیدا کند، روابطش با جهان را دریابد، به او این باور را بدهیم که می‌تواند بر تاریکی درون و بیرون غلبه کند، ترس، بدی، شر اضطراب وجود دارد اما راه‌ غلبه کردن بر آن‌ها چیزی است که  هنر می‌تواند با زبانی شیرین و زیبا بگوید و بچه‌ها را همراه کند.

 انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا