آیین یادبود حجت الاسلام سید محمود دعایی، نماینده ولی فقیه و سرپرست موسسه مطبوعاتی اطلاعات، امروز سهشنبه ـ ۲۴ خرداد ماه ـ در تالار وحدت برگزار شد.
به گزارش روزهای طلایی، حجتالاسلام سیدمحمود دعایی، مدیرموسسه اطلاعات ایران ظهر یکشنبه ـ ۱۵ خرداد ماه ـ در سن ۸۱ سالگی بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.
در این مراسم که ساعت ۱۱ و ۱۰ دقیقه در تالار وحدت آغاز شد، محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرشاد مهدی پور معاون امور مطبوعاتی، محمد الهیاری مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی منتظری رییس پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی، علی متقیان مدیرعامل روزهای طلایی، سید عباس صالحی سرپرست جدید موسسه مطبوعاتی اطلاعات، مجید زینالعابدین مدیرعامل بنیاد رودکی، غلامعلی حدادعادل رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، حسین شریعتمداری مدیرمسوول کیهان، مصطفی کواکبیان مدیر مسوول روزنامه مردمسالاری، محمد مهدی فرقانی استاد ارتباطات، محمدعلی وکیلی مدیرمسوول روزنامه ابتکار، سیدعلی موسوی گرمارودی شاعر، حمیدرضا نوربخش خواننده و مدیرعامل خانه موسیقی و جمعی از اصحاب فرهنگ و رسانه حضور داشتند.
حمیدرضا نوربخش ـ مدیرعامل خانه موسیقی ـ با ابراز تسلیت برای از دست دادن حجت الاسلام دعایی، خاطرنشان کرد: همه آنهایی که آقای دعایی را یک بار دیدند حتما شیفته او هستند یک مغناطیسی در وجود این مرد بود. آقای دعایی روحانی مردمی بود. من به یقین باور داشتم آقای دعایی اگر برای کسی دعا کند خدا میشنود و دوست داشتیم آقای دعایی در وقت رحلت برای ما دعا بخواند. آقای شجریان هم گفته بودند دوست دارم نمازم را آقای دعایی بخواند. باورمان بود که اگر آقای دعایی در محضر الهی شهادت بدهد، حتما خداوند می شوند. روح این مرد بزرگ شاد که حتما در بهترین جای هستی نظارهگر ماست.
نوربخش سپس با یادآوری خاطرهای از سیدمحمود دعایی، گفت: یک روز استاد داود گنجهای که اینجا هستند به دلیلی از بعضی دوستانشان قهر کرده بودند. در خانه موسیقی این مسائل پیش میآید. آقای دعایی وقتی فهمیدند، گفتند به گنجهای بگو من چه کنم که تو برگردی و قهر نکنی اگر لازم است برویم به خانهشان که این پیام را من به استاد عزیز دادم و مسئله حل شد.
سیدحسین دعایی، فرزند مرحوم دعایی در مراسم یادبود پدرش گفت: از طرف خانواده وظیفه دارم از همه عزیزان تشکر کنم. عزیزانی که در این چند روزی که از فقدان پدر میگذرد ما را شرمنده خودشان کردند. اگر این همدردیها نبود قطعا تحمل داغ پدر برای ما سخت بود. نکتهای که باعث شده این جمع فرهیخته خود را عزادار بدانند فضای مهربانی حاج آقا بوده است. اگر بخواهیم چکیدهای از پیام سراسر مهر مقام معظم رهبری را بیان کنیم صفا و مهری بود که در وجود حاج آقا همواره جاری بود و همین صفا و مهر بود که ایشان را به حلقه وصل تبدیل کرده بود. حلقه وصل این نظام برای کسانی که آغوش باز دیگری نمیدیدند. و این از اعتقاد راسخ به امام (ره) و انقلاب و عهدی که با امام بسته بودند، می آمد. عزیزانی را میدیدم که جز روزنامه اطلاعات پناهی نداشتند. بزرگانی مثل دکتر کدکنی و بزرگان دیگر هر که مشکلی برایشان پیش میآمد، پناهشان محل روزنامه اطلاعات و شخص حاج آقا بود. و این برمیگردد به همان حلقه وصل دانستن خودش. برای همین است که میبینیم حاج آقای خمینی خودشان را عزادارتر از ما میدانند. برادرمان آقای خاتمی آنگونه پیام میدهند و خودشان را عزادار میدانند. اگر بخواهیم مسیر پدر را ادامه دهیم، همان مهر و صفایی که در وجودشان بود را باید ادامه دهیم.
در این مراسم همچنین سید علی موسوی گرمارودی شعری به نام مهربانی را در توصیف سید محمود دعایی خواند.
در این مراسم همچنین حجت الاسلام حجتی کرمانی از دوستان قدیمی مرحوم دعایی، درباره گذشته او چنین یادآور شد: حیف است که از همه چیز سخن رود غیر از گذشته دعایی؛ از زمان تولد تا بیست سالگی. این درخت پر ثمر که میوههای گوناگون داشت کسی نگفت ریشهاش کجا بود. این را من میدانم. کسی نگفت این درخت تا بیست ساله شد کجا پرورش پیدا کرد. دعایی از مادری متولد شد که با بافندگی و با روزی ۹ ریال این بچه را پرورش داد. پدر بعد از ازدواج با مادر آقای دعایی گذاشت و رفت یزد. تنها مادر بود و سید محمود دو ساله. این مادر با چه مشقتی این بچه را پرورش داد. دعایی اگر اینقدر خدوم بود و به درد مردم میرسید و عاشق مردم بود، چون خودش درد دیده بود. از دو سالگی فقر و گرفتاری و ناراحتی دیده بود. این ریشهی این درخت است. شب که رفتیم منزل آقای دعایی، وقتی رسیدم نتوانستم خودداری کنم و پر از اشک و آه گفتم که هیچکس در این جلسه عزادارتر از من نیست؛ برای اینکه هیچکدام از شما در کرمان و در سنین ۱۷ ـ ۱۸ سالگی دعایی که پا طلبه بودیم و با هم بودیم، با او آشنایی نداشت؛ با شاکله دعایی و کیفیت پرورش دعایی. من میدانم دعایی که بوده است. همه شما از این درخت پربار بهره گرفتید. من میدانم که ریشه این درخت چه بود. مادر و تنها مادر، پدر داشت ولی در یزد بود به کلی در تربیت آقای دعایی ابدا دخالت نداشت. من میدانم که این مادر در چه غربتی این بچه را پرورش داده بود.
او سپس با طرح این پرسشها که «چرا سید محمود دعایی تا این حد معتدل بود و چرا مظهر اعتدال بود؟» خاطرنشان کرد: شما میدانید شاکله افراد از سنین ۹ سالگی تا ۲۰ سالگی شکل میگیرد. شخصیت دعایی در کرمان شکل گرفت. به کرمان میگویند دارالامان. کریم خان زند از شر آقا محمدخان قاجار به کرمان پناهنده شد. آن شاهزاده خاندان زند به کرمان پناهنده شد. در آن زمان بسیاری از افراد به کرمان تبعید میشدند. برادر رضا شاه هم تبعیدی کرمان بود. نوه ناصرالدین شاه هم همینطور. کرمان محیط تعادل بود. علمای کرمان هم متعادل بودند و با هم رفیق بودند. این شهر، محیط پرورشی دعایی بود. واجب بود به عنوان کسی که سابقهدارترین آدم نسبت به آقای دعایی هستم و کمشانسترین آدم نسبت به مجالس آقای دعایی هستم از ریشه آقای دعایی، این درخت پربار صحبت کنم.
غلامعلی حدادعادل هم از دیگر سخنرانان مراسم «رسم محمود» بود. او به سابقه آشناییاش با حجت الاسلام محمود دعایی در سالهای قبل از انقلاب اشاره کرد و گفت: قبل از اینکه سیمایش را ببینیم صدایش را از رادیو شنیدیم. در این چهل و سه سال هم با هم دوست بودیم. کمتر محفل فرهنگی و ادبی بود که دعایی در آن حاضر نباشد. آخرین بار ۲۵ اردیبهشت روز پاسداشت زبان فارسی بود. ما از همه دعوت میکردیم ولی دعایی اگر دعوتش هم نمیکردیم میآمد و تا آخر مجلس هم مینشست. در همه محفلهای فرهنگی و ادبی بیادعا حضور داشت. من خواننده قدیمی اطلاعات هستم و در خانواده ما خواندن اطلاعات سنت بود و خود من هم صدها مقاله در روزنامه اطلاعات داشتم. دعایی ۴۱ سال مستمر یک روزنامه باسابقه را اداره کرد. عصر روز پانزدهم خرداد بود که تازه از سفر برگشته بودم و در تلفن همراه خبرها را میدیدم؛ یکدفعه دیدم نوشته است، حجتالاسلام دعایی درگذشت. خبر مثل صاعقه بر سرم گذشت. آخر دعایی چیزیش نبود. او جوانتر از سنش بود. دعایی همه را غافلگیر کرد. تصور نبودنش برایمان دشوار است. شخصیت دعایی از ابعاد مختلف قابل بحث است. در عالم سیاست با دعایی در مجلس بودم. دعایی یک سلیقه داشت من سلیقه دیگری در عالم فرهنگ و ادب بنده اعتراف میکنم که هیچ روزنامهای به اندازه اطلاعات در دوران مسوولیت آقای دعایی به زبان و ادبیات فارسی خدمت نکرد. او به زبان فارسی عشق میورزید. بعضی وقتها مطالب مفیدی را که در مجلات دیگر بود چون مفید بود بدون توجه به اینکه در جای دیگری هم چاپ شده، در روزنامه اطلاعات هم چاپ میکرد. در تصمیمگیری مقامات دخالت نمیکرد اما سفارش میکرد. بارها به خود من اشخاص متعددی را سفارش کرده بود اما در این پیگیریها دو چیز مسلم بود؛ یکی اینکه دعایی هر سلیقه سیاسی که داشت در اصول و مبانی انقلاب شالودهشکن نبود. دوم اینکه همه میدانستند دنبال حل مشکل هر کسی باشد هیچوقت برای خودش چیزی نمیخواهد. اینکه همه دوستش داشتند من را یاد سید محمود طالقانی میاندازد. از بعضی جهات دعایی شبیه مرحوم طالقانی بود. آقای طالقانی مرد بزرگی بود. همانطور که خانه طالقانی به روی سلایق مختلف باز بود آغوش دعایی هم همینطور بود.
حدادعادل افزود: من در سال ۷۰ بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید برای نجات علوم انسانی و بالاخص ادبیات فارسی یک مدرسه نمونه تاسیس کنم. پول نداشتم و آن موقع کسی هم در رشته علوم انسانی ثبت نام نمیکرد. مثل کسی بودم که میخواهد اسکناس تقلبی چاپ کند هفت تومانی چاپ میکند. به دعایی که گفتم او هر صبح در صفحه اول اطلاعات یک آگهی درشت از این دبیرستان چاپ میکرد. جوانمردانه بدون اینکه دیناری بگیرد اینکار را کرد. مدرسه ما اول مهر با ۳۵ دانش آموز در دو کلاس اول و دوم کار خودش را شروع کرد. چند وقت بعد از یکی شنیدم که گفت میدانستی دعایی پسرش همان سال در رشته ادبیات انسانی در مدرسه دیگری ثبت نام کرده است. گفتم چرا به من نگفت، او که خیلی حق گردن ما داشت. من مبهوت جوانمردی و گذشت این آدم شدم. همانطور آنچه در احوال عرفا خواندیم، دعایی همان روزهایی که حسرت این را میکشیدم تا از من خواهشی کند و پسری داشت که میتوانست به مدرسه بیاورد اما انقدر جوانمردی داشت که به ذهنش گذشته بود مبادا فلانی فکر کند من در مقابل کمکی که کردم توقعی از او دارم. هنوز هم مبهوت آن جوانمردی هستم.
این گزارش تکمیل میشود.