از ناشنیده های موجه تا شنواهایی که نمی خواهند بشنوند/ نایب قهرمانی جهان با کتانی پاره از دل خاک
علیرضا بسیح،کاپیتان تیم ملی و مربی تیم فوتبال ناشنوایان است که علی رغم بر مشکلات و کم لطفی های مسئولان مسیر درازی را برای رسیدن به افتخارات جهانی کسب کرده است. مسیری که فراز و نشیب هایش با تلخ و شیرین های زیادی همراه بوده است.
از کی متوجه شدید به ورزش علاقه دارید و می خواهید در آینده به طور حرفه ای ورزش کنید؟
از کودکی ورزش را دوست داشتم. یا در خانه شیطنت می کردم یا در خیابان مشغول بازی بودم، اما ورزش حرفه ای را از چهارده سالگی با کشتی آغاز کردم اما به خاطر دلایلی آن را ادامه ندادم.
چرا از ادامه کشتی منصرف شدید؟
من دو سال به صورت حرفه ای کشتی میگرفتم و حتی نفر دوم نوجوانان تهران شدم اما پدرم توصیه کرد ان را کنار بگذارم، چون فکر می کرد باعث می شود خشن شوم، به هر حال او خیر مرا می خواست و من هم کشتی را کنار گذاشتم.
بعد از کشتی بلافاصله وارد رشته فوتبال شدید؟ انتخاب فوتبال علاقه خودتان یا توصیه خانواده؟
از زمانی که به خاطر دارم دارم فوتبال بازی می کردم، به قدری که هر دو هفته کتانی پاره می کردم و پدر مرحومم دوباره کتانی می خرید.
فوتبال را از کوچه پس کوچه ها و خیابان های خاکی آغاز کردم و هر روز با دست و پای خونی به خانه بر می گشتم، نمی شود عاشق بازی و فوتبال باشید و غیر از این اتفاق بیفتد. در مدرسه هم با هرچیزی توپ فوتبال درست می کردیم و مشغول بازی می شدیم.
محیط مدرسه، همکلاسی و معلم ها را دوست داشتید؟
من در مدرسه عادی درس خواندم، دیپلمم را حدودا سال هشتاد گرفتم. آن زمان برای ما رابط نمی فرستادند و محبور بودم لب خوانی کنم، برای امتحاناتی مانند املا نیز مادرم با مدیر صحبت می کرد تا جدا امتحان بدهم.
من سمعک استفاده می کردم و این در بین همکلاسی هایم جا نیفتاده بود، به خاطر همین گاهی مسخره می کردند و این مسئله قدری اذیتم می کرد.
مربی ورزشی داشتید که مشوق تان بوده باشد؟
جدی ترین مشوق من خواهرم بود. من دو خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر دارم و در خانواده ناشنوا با کم شنوایی مادرزایی متولد شدم البته نادرم شنواست. پدرم مطلقا نمی شنید و خواهرانم مانند کم شنوا هستند. رابطه خوبی با هم داشتیم.
مثل همه خواهر برادر ها قهر و آشتی و بازی می کردیم و خواهرم حامی من بود و با او این راه را ادامه دادم اما فوتبال حرفه ای ام با پیشنهاد کس دیگری شروع شد.
امید سعیدی یکی از اقوام ما است که قهرمان المپیک دومیدانی ناشنوایان نیز بود، من ابتدا با افراد شنوا بازی می کردم. او متوجه کم شنوایی من بود و پیشنهاد داد وارد فوتبال ناشنوایان شوم و ورزش را حرفه ای دنبال کنم.
فرق فوتبال ناشنوایان با فوتبال شنوایان چیست؟
تفاوتی ندارد، همان قوانین است با همان تعداد نفرات، خیلی از بچه های ما توانایی بازی در لیگ شنوایان را دارند و اکنون هم تیم هایی هستند که بازیکن کم شنوا یا نا شنوا داشته باشند.
امیدوارم سرمربیان اطمینان بیشتری به این بچه ها داشته باشند زیرا آن ها توانایی و قابلیت بازی در لیگ عادی را دارند.
فرزندانتان را هم به تشویق می کنید تا وارد ورزش حرفه ای شوند؟
یک دختر و یک پسر دارم و هر دو شنوا هستند. با وجود علاقه زیادم به ورزش انتخاب را به خودشان واگذار کردم چون شرایط ورزشکاران سخت است. امسال پسرم خواست که تابستان به مدرسه فوتبال برود و دخترم هم می خواهد کاراته را شروع کند. اما با آن ها بازی می کنم و برخی مهارت های ورزش را یادشان می دهم.
تا به حال شده هنگام بازی با بچه ها ناخواسته باعث آسیب دیدنشان شوید؟
نه، با بچه ها بازی می کنم اما خیلی مراقبم که آسیب نبینند. شاید به خاطر این که خیلی حساسم و دوست ندارم کوچکترین آسیبی ببینند.
گفتید دوست ندارید بچه هایتان شرایط سختی را پشت سر بگذارند، خودتان در مسیر ورزش حرفه ای با چه سختی هایی دست و پنجه نرم کردید؟
شرایط برای ورزشکاران سخت است. من در این سال ها خیلی اذیت شدم و کوچکترین حمایت مالی ای از من نشد. حدود بیست سال است که حرفه ای ورزش می کنم، شما برای اینکه یک ورزشکار حرفه ای بشوید باید خیلی چیز ها را فاکتور بگیرید و خیلی از سختی ها را به خود هموار کنید.
تجربه شش دوره قهرمانی و پنج دوره حضور در المپیک را دارم و به عنوان نایب قهرمانی المیپک دست یافتم، این ها اتفاقی نیست که بدون تلاش و سختی محقق شود. ما مثل افراد شنوا برای رسیدن به این نقطه از کارمان می زنیم و آن را الویت بعدی خود قرار می دهیم. برای شرکت در اردو دوری از خانواده را تحمل می کنیم و همیشه باید رژیم غذایی خاصی داشته باشیم اما چیزی در ازای این ها دریافت نمی کنیم.
پاداشی که ما می گیریم از افراد شنوا کمتر است. شرایط استخدام معلولان با افراد عادی متفاوت است، حتی موفقیت های ما به قدر این افراد دیده نمی شود در حالی که سختی بیشتری متحمل می شویم. من وارد هرکاری می شدم قطعا موفق تر بودم اما عشق به ورزش و افتخار افرینی باعث شد تا اینجا ادامه دهم.
اگر به عقب برگردید ورزش را کنار می گذارید؟
اگر به عقب برمی گشتم کشتی را ادامه می دادم چون با وجود همه سختی ها ورزش را هنوز هم دوست دارم. مسئولان هم می توانند با عمل به وعده های خود و توجه به خواست های معقول ورزشکاران، ورزش کشور را به سمت و سوی روشن تری سوق دهند.
خواسته شما از مسیولان و فدراسیون چیست؟
فدراسیون ناشنوایان مثل خانه ما است. تمام روسا با جان و دل برای بچه ها تلاش می کنند مخصوصا رئیس فعلی آقای تیشه گران که تمام کوشش را مرد تا بچه ها هیچ مسابقه برون مرزی ای را از دست ندهند، فدراسیون مشکلات زیادی دارد. این جا مثل یک اداره کل است و هفده رشته را پوشش می دهد در حالی که بودجه یک فدراسیون را می گیرد. قهرمانان المپیکی و پارالمپیکی استخدام دولت شوند اما ناشنوایان استخدام نمی شوند، باید در هییت دولت مصوبه ای بیاید که ناشنوایان نیز استخدام شوند. چند تن از اعضای هیئت رئیسه که نماینده مجلس نیز هستند قول دادند این مسئله را اصلاح کنند.
همانطور که گفتم کار برای ناشنوایان و در کل معلولان سخت تر است. نه خبری از مناسب سازی معابر است و نه حمایت مالی مناسب، بعضی از بچه ها به خاطر شرایط مالی دچار مشکل می شوند. کمبود امکانات هم هست. ما در تهران یک مجموعه ورزشی برای ناشنوایان داریم و بچه ها از کل تهران بزرگ برای تمرین تیمی باید به فدراسیون بروند، ما با تلاش زیاد توانستیم چند تابلوی پارک ممنوع جلوی فدراسیون نصب کنیم دیگر خودتان مشکلات را تصور کنید. در شهرستان ها نیز کمبود امکانات داریم و بچه ها در مضیقه هستند.
شیرین ترین موفقیتی که به دست آوردید چه بود؟
خاطره من مربوط به بیستمین دروه المپیک تابستانی ناشنوایان سال ۲۰۰۵ در استرالیا است. من بیست سالم بود و خاطرم هست که از گروه خودمان صعود کردیم و به هلند خوردیم.
تیم هلند در مرحله مقدماتی نه گل به ژاپن زده بود و ما هم استرس داشتیم. پیش از بازی یک نفر به سرمربی ما گفت با خودتان سبد آوردید؟
سرمربی ما پرسیده بود چرا و او جواب داده بود برای این که گل هایی که می خورید را در این سبد جمع کنید، ما با هم هیجان داشتیم و هم استرس، به هرحال به مصاف هلند رفتیم و چهارهیچ شکستان دادیم، کسی هم که آن متلک را انداخته بود می گفت ایران شاهکار کرد.
بیشتر بخوانید
در نیمه نهایی نیز با ایرلند بازی داشتیم و تا دقایق هفتاد دو هیچ عقب بودیم و اگر بازی را از دست می دادیم باید به مقام سومی یا چهارمی بسنده می کردیم اما از دقیقه هفتاد به با تصمیمات سرمربی و تغییراتی که او ایجاد کرد بعد جریان رقابت را به دست گرفتیم و با ۳ گل کامبک کردیم تا به مرحله نهایی صعود کنیم.
گرچه در فینال با نادروی دوم شدیم و نایب قهرمان المپیک شدیم اما این برای من شیرین ترین افتخار ورزشی ای است که کسب کردم. به خاطر دارم تمام ایرانی های مقیم استرالیا برای تماشای بازی جمع شده بودند و از خوشحالی گریه می کردند. هفده سال از آن روز می گذرد اما انگار هیمن دیروز بود…من شش دوره قهرمانی آسیا را در کارنامه دارم دارم اما نایب قهرمانی المیپک چیز دیگری است.
بعد از این موفقیت آنطور که باید از شما حمایت شد؟
حمایت هایی صورت گرفت اما نه آنطور که انتظار می رفت. من عقیده دارم رویکرد حمایت از ورزشکاران باید تغییر کند. نه تنها مقام آوران شایسته توجه بیشتری هستند بلکه کسانی که موفقیت های به نسبت کمتری کسب کردند نیز باید مورد توجه قرار بگیرند. در کشور های دیگر تا مقام پنجم و ششم تحت حمایت های مالی و … قرار می گیرد.
اما این حمایت در کشور ما کمتر است و فقط به مدال آوران اختصاص گرفته است. کسی را هم که موفق به کسب مدال نشده آنقدر سرزنش می کنند که سرخورده می شود و ممکن است ورزش را کنار بگذارند.
در صورتی که رویکرد درست بررسی موانع است تا با پشت سر گذاشتن آن ها ورزشکار در آینده موفق تر باشد.
بدون حمایت نمی شود انتظار داشت بچه ها این همه سختی را به جان بخرند و وارد مسیر ورزش حرفه ای شوند. علاقه به تنهایی برای همه کافی نیست.
همانطور که گفتم کار برای ناشنوایان و در کل معلولان سخت تر است. نه خبری از مناسب سازی معابر است و نه حمایت مالی مناسب، بعضی از بچه ها به خاطر شرایط مالی دچار مشکل می شوند. کمبود امکانات هم هست. ما در تهران یک مجموعه ورزشی برای ناشنوایان داریم و بچه ها از کل تهران بزرگ برای تمرین تیمی باید به فدراسیون بروند، ما با تلاش زیاد توانستیم چند تابلوی پارک ممنوع جلوی فدراسیون نصب کنیم دیگر خودتان مشکلات را تصور کنید. در شهرستان ها نیز کمبود امکانات داریم و بچه ها در مضیقه هستند.
این فشار ها باعث نشده اعضای تیم از هم دور شوند یا صمیمیت کمرنگ شود؟
فضا در تیم هایی که من در آن حضور داشتم صمیمی بود.
شش سال است که خودم مربی تیم ناشنوایان(نوجوانان) استان تهران شدم و خدا را شکر ارتباطم با بچه ها خوب است و در این تیم هم بچه ها صمیمی هستند.
صمیمی ترین دوست و مربی علاقه تان کیست؟
قادر تیموری بازیکن اسبق تیم ملی و سرمربی تیم ملی فوتبال از دوستان صمیمی من است.
ما در فوتبال انجمنی داریم که ریاست آن را فرهاد سلوکی بر عهده دارد و شخصا هزینه ها را تقبل می کند. مربیان بزرگی نیز در ایجاد فضای صمیمی بین بچه ها موثر بودند. بزرگانی مانند نادر لطیفی، امیر عاصفی، حسن روشن، ولی الله صالح نیا، اصغر حاجیلو، چنگیز، ضیایی و پیروانی همه مربیانی هستند که به کردن ورزش ناسنوایان حق دارند.
برای آینده چه برنامه ای دارید؟
دوست دارم مربی باشم و بازهم اطلاعاتم را به بچه ها منتقل کنم، یکی از موفقیت های من این بود که وارد حوزه مدیریتی شدم و رئیس کمیته فنی اردوها و برگزاری مسابقات هستم. کرسی نماینده کمیسیون ورزشکاران را هم در فدراسیون جهانی کردم و برنامه ام این است که بتوانم در مجامع جهانی و المپیک از حق بچه ها دفاع کنم.
بیشتر بخوانید