اسلایدفرهنگی

مرد ناشناس در جشن قهرمانی استقلال که بود؟

تا سال ۱۳۶۲ توانسته بودم مین‌های زیادی را خنثی سازی کنم و در کارم مهارت داشتم. در جریان عملیات «والفجر۴» در منطقه عملیاتی پنجوین در حین پاکسازی منطقه بودم که یک مین در دستم منفجر شد و از ناحیه دو دست و یک چشم جانباز شدم. در لحظه انفجار بیش از ۲۰۰ چاشنی مین در جیب بادگیرم وجود داشت که آنها نیز بر اثر انفجار آتش گرفتند و پاهایم آسیب شدیدی دیدند.

در مراسم اهدای جام لیگ خلیج فارس در ورزشگاه آزادی به آبی پوشان پایتخت حضور یک جانباز  دوران هشت سال دفاع مقدس جلوه‌ای ویژه بخشیده بود. برای آشنایی بیشتر با این قهرمان او را به روزهای طلایی دعوت کرده‌ایم و پای خاطراتش نشسته‌ایم.

این قهرمان نقش خودش را بازی کرد

علیرضا فریدون‌نژاد از جانبازان ۷۰ درصد دوران هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: چهاردهم دی ماه ۱۳۴۰ در محله «جی» در تهران متولد شدم و تا راهنمایی در همان محله ادامه تحصیل دادم. بعد از آن به دبیرستان خوارزمی رفتم و سال ۱۳۵۶ پس از درگذشت آقا مصطفی با نام امام خمینی آشنا شدم؛ البته پیش از آن رساله‌ای از امام در منزل ما بود که به  برادرم که ۱۳ سال از من بزرگتر بود اختصاص داشت.

با آغاز اعتراضات مردم و شکل‌گیری انقلاب، من هم در توزیع اعلامیه و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم. آن زمان اینگونه بود که با چند دبیرستان دیگر مانند «جاویدان» یا «هدف» قرار می‌گذاشتیم و به سمت چهارراه ولیعصر و خیابان انقلاب می‌رفتیم. در آن دوران بازار همه «ایسم»ها مثل مارکسیسم، مائوایسم یا لنینیسم داغ بود، اما حرکت ما بر گرفته از اسلامی بود که امام خمینی (ره) آن را به مردم معرفی می‌کرد.

این قهرمان نقش خودش را بازی کرد

بیستم و بیست و یکم بهمن ماه ۱۳۵۷ همراه مردم بیرون آمدیم و در حمایت از امام خمینی (ره ) اقدامات انقلابی کردیم. مردم کنترل نقاط مهم و استراتژیک تهران را به دست گرفتند و ما به دانشکده افسری رفتیم. آنجا تعدادی از از سربازان و افسران را دستگیر کرده بودند که آزاد شدند. پس از آن وظیفه حفاظت و حراست از انقلاب برای ما آغاز شد.

در دوران انقلاب دوره‌های اولیه کار با اسلحه و حفاظت از اماکن را گذراندم. در مسجد جوادالائمه فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی خودم را انجام دادم. سپس به «حظیرة القدس» رفتیم که اکنون حوزه هنری نام دارد. در زیر سالن آمفی تئاترش اسناد و مدارک بسیاری وجود داشت که آن‌ها را در اختیار دادستانی قرار داریم.

این قهرمان نقش خودش را بازی کرد

سال ۵۸ با مرحوم فرج الله سلحشور و رسول ملاقلی پور تئاترهای اجرا کردیم تا اینکه سال ۱۳۵۹ فرا رسید. من به دادستانی انقلاب اسلامی رفتم و یک سال در آنجا مشغول شدم. حدود پنج یا شش ماه از آغاز جنگ گذشته بود که به جبهه غرب رفتم. وقتی جنگ آغاز شد تصمیم گرفتم دیگر نقش خودم را ایفا کنم. آن زمان حدود ۱۹ سال سن داشتم و قبلش در پادگان امام حسین علیه السلام دوره‌های تکمیلی رزم را گذرانده بودم. واحد تخریب و انفجارات را انتخاب کردم و به عنوان بسیجی در منطقه غرب کشور حاضر شدم. چندین ماه از حضورم در جبهه گذشته بود که گفتند باید نیروی کادری سپاه بشویی تا بتوانی در به حمل مهمات و مواد ناریه ایفای نقش کنی.  بنابراین پاسدار شدم و پس از آن در مناطق مختلف جبهه حضور یافتم.

تا سال ۱۳۶۲ توانسته بودم  مین‌های زیادی را خنثی کنم و در کارم مهارت داشتم. در جریان عملیات «والفجر۴» در منطقه عملیاتی پنجوین در حین پاکسازی  بودم که یک مین در دستم منفجر شد و از ناحیه دو دست و یک چشم جانباز شدم. در لحظه انفجار بیش از ۲۰۰ چاشنی مین در جیب بادگیرم وجود داشت که آنها نیز بر اثر انفجار آتش گرفتند و پاهایم آسیب شدیدی دیدند. پس از این حادثه حدود سه ماه در بیمارستان بستری بودم و بعد از خوب شدن به عنوان سخنران به مناطق مختلف می‌رفتم. همچنین به دلیل تجربه‌ای که داشتم همچنان در منطقه حضور می‌یافتم.  فرماندهی واحد تخریب قرارگاه خاتم بر عهده «علی ولی‌زاده» بود و من هم قائم مقام او در قرارگاه بودم.

این قهرمان نقش خودش را بازی کرد

 رزمندگان واحد تخریب افرادی هستند که اولین اشتباه شان آخرین اشتباه را رقم خواهد زد. رزمندگان تخریبچی از جمله افرادی به شمار می آیند که پیش از آغاز عملیات، در حین عملیات و پس از آن همچنان در منطقه نبرد حضور دارند و اقدامات لازم را برای مقابله با دشمن انجام می‌دهند.

فضای معنوی جبهه انسان ساز بود و از رزمندگان افرادی ساخت که هر کدام دارای ویژگی‌های خاص بودند. مسئولیت پذیری، تقوا، ایمان به خدا و شجاعت بخشی از شاخصه‌های رزمندگان است.

وقتی یک مین را خنثی می‌کردیم در اصل یکی از نیروهای دشمن را از بین می‌بردیم چرا که هر مین قاتل یک رزمنده است. با این وجود من تصور می‌کنم که رزمندگان «آرپی‌جی» زن از جمله افراد مخلص و شجاعی بودند که در جبهه نقش‌شان کمتر بازگو شده است. آن‌ها مستقیم روبروی تانک دشمن قرار می‌گرفتند و به سمتش شلیک می‌کردند. این در حالی است که اگر یک گلوله تانک در نزدیکی آنها اصابت می‌کرد جسمشان متلاشی می‌شد.

این قهرمان نقش خودش را بازی کرد

من یک استقلالی اصیل هستم و نسبت به فوتبال حساسم و به هواداران فوتبال توصیه می‌کنم که هنگامی که در استادیوم‌ها حضور پیدا می‌کنند به جای فحاشی یا انجام کارهای ناشایست صرفاً تیم و بازیکنان مورد علاقه خود را تشویق کنند چرا که ما دارای فرهنگ و تمدن کهن هستیم. همچنین به مسئولانتوصیه می‌کنم که در انجام کارهای خود دو اصل را در نظر داشته باشند؛ یکی «ثبات» و دیگری «شفافیت» است. هنگامی که ما به این موارد توجه داشته باشیم ساختار تغییر خواهد کرد و عدالت اجتماعی شکل می گیرد.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا