فرار از سرطان با اسبی به نام آران + فیلم
مهتاب در اوج درخشش در لحظه لحظه لبخندش زندگی را حس میکرد رسیده بود به آن روزهایی که همه آرزویش را دارند. حالا مهتاب بود و خانواده اش و اسبی که با او مانوس بود و همسری که قرار بود هم سوار زندگی اش باشد. پلنگ زندگی اش چنگ بر مهتاب زد و قصهی ماه و پلنگ، آغازی بر ماجرای پر از فراز و نشیب مهتاب قصهی ما شد.
مهتاب اهل کرمانشاه دختر ۲۷ سالهای که در آستانه نشستن پای سفره عقد بود تکاپویی در خانواده هایشان موج میزند روزها برایشان شیرین میگذشت و چقدر دلنشین شده بود زندگی مهتاب در آستانه عروسی با خبری ناخوشایند روزگارش تیره شد. جمله کوتاه بود، اما انگار تمام کره زمین روی سر همسر مهتاب سنگینی کرد. دکتر با دستپاچگی و لکنت خبری را داد که مهتاب را وارد مسیری دیگر کرد شما فقط ۶ ماه دیگر زنده هستید.
دنیای مهتاب وارونه شد ابرهای تیره سرطان روی زندگی اش خیمه زد و لحظههای شیرین جای خود را به یاس و نومیدی داد. زندگی مهتاب به سرعت یک آفتاب پرست تغییر رنگ داد و در یک لحظه مهتاب همه روزهای عمرش را از روی پرده ذهنش مرور کرد.
چهره خانواده و همسر آینده اش و اشک هایش اولین واکنش به حضور این مهمان ناخوانده بود. مهتاب بعد گذر از شوک اولیه دریافت خبر سرطان با خود و همسرش عهد بست که بماند و بجنگد.
همسر مهتاب میگوید: دکتر در همان روز به من گفت زیاد به او دلنبد و از زندگی اش خارج شو همسر شما فقط ۶ ماه زنده است، اما من فقط یک شب زمان داشتم برای بودن و همرزمی با مهتاب یا فرار از زندگی پر از چالش!
من تصمیمم را در همان یک شب گرفتم و عهد بستم که بمانم و فردای آن روز با مهتاب حرف زدم و درمان را آغاز کردیم. مهتاب پایهای برای جنگیدن کنارش دید و عزم کرد در کورس با سرطان یکه تاز او باشد.
شیمی درمانی را آغاز کرد و در تمام روزهای درمان دردهای شبانه و مصیبتهای مبارزه همپایش را کنارش دید. روزی که پای سفره عقد نشست حتی یک تار مو به سر نداشت.
مردی وفادار که بزرگترین عامل مبارزه مهتاب با سرطان بود. شب مهتاب طولانی شد، اما ماه افول نکرد و مهتاب دوباره به زندگی برگشت و در جدال مرگ و زندگی این عشق و امید بود که زنده ماند.
مهتاب در کنار همسرش این روزها زندگی خوبی را سپری میکند و اسب مهتاب خوشحال از تیمار روزانه اش توسط صاحب قدرتمندش لذت میبرد از سواری دادن از مصاحبت با مهتاب که او هم در روزهای مبارزه زیر پای مهتاب نشست تا کورس با سرطان به سود عشق تمام شود.
مهتاب بابا حیدری در کنار همسرش ورزش کمانگیری روی اسب را با جدیت دنبال کرد و اینبار مهتاب هدفها را شکار کرد آنقدر که به اولین بانوی قهرمان در رشته کمانگیری روی اسب شد.
خودش داستانش را اینطور آغاز کرد: مهتاب بابا حیدری هستم متولد آبان ۶۳ با شکست ۲ بار بیماری سرطان، اولین ورزشکار زن کمانگیر روی اسب کرمانشاه هستم که سری دومی که بیماری «متاستاز» زد به کمرم و از سوارکاری منع شدم، من باز قویتر پیش رفتم و کمانگیر روی اسب شدم. مقام سوم کوچ نشینان قزاقستان کمانگیری با اسب را در حالی که لباس کردی به تن داشتم، کسب کردم. من پرچمدار بین المللی با اسب، سفیر سلامت، سفیر صلح و دوستی و سفیر گردشگری با اسب هم هستم، همچنین سفیر صلح و دوستی از وزارت ورزش و جوانان، سلامت از شورای عالی بیماران خاص کرمانشاه و فدراسیون سوارکاری و گردشگری از میراث فرهنگی استان کرمانشاه نیز هستم.
او میگوید: بنده باشگاه سوارکاری را با عنایت به خدا در حمایت از بیماران صعبالعلاج تاسیس کردم و باتوجه به اینکه مربی رسمی فدراسیون سوارکاری و مهندس فناوری پرورش اسب هستم در حال تولید و پرورش اسب به بیماران صعبالعلاج نیز کمک میکنم، همچنین توانمند سازی بانوان یکی از دغدغههای زندگی من هست، چون عقیده من این است که وقتی جامعهای که زنان در آن قدرتمند باشند بچههای قدرتمندی در دامن این مادران پرورش پیدا میکنند.
من فعال اجتماعی در حوزه بیماران صعب العلاج و دوا و درمانشان هستم و علاوه بر آموزش سوارکاری سعی میکنم درس زندگی را به تمام کسانی که به من مراجعه میکنند آموزش بدهم، چون که خیلی فراز و فرود در زندگی داشته ام.
من پژوهشگر در زمینه اسب و اسب درمانی نیز هستم به خاطر بیماری که پشت سر گذاشتم و برکت حضور اسبها و آرامش خاطری که به من میدهند و من را از دغدغههای زندگی دور کردند سلامتی ام را به دست آوردم به همین خاطر در این زمینه مقاله نوشتم و در حال پژوهش هستم و این راه را ادامه میدهم. یکی از اهدافم این است که پایلوت اسب درمانی در غرب کشور باشم که در حال فعالیت روی این موضوع هستم.
مهتاب این روزها میتابد و میتازد، اما هنوز روزهای سختش را فراموش نکرده است.
بیشتر بخوانید